[ و در خبر ضرار پسر ضمره ضبابى است که چون بر معاویه در آمد و معاویه وى را از امیر المؤمنین ( ع ) پرسید ، گفت : گواهم که او را در حالى دیدم که شب پردههاى خود را افکنده بود ، و او در محراب خویش بر پا ایستاده ، محاسن را به دست گرفته چون مار گزیده به خود مىپیچید و چون اندوهگینى مىگریست ، و مىگفت : ] اى دنیا اى دنیا از من دور شو با خودنمایى فرا راه من آمدهاى ؟ یا شیفتهام شدهاى ؟ مباد که تو در دل من جاى گیرى . هرگز جز مرا بفریب مرا به تو چه نیازى است ؟ من تو را سه بار طلاق گفتهام و بازگشتى در آن نیست . زندگانىات کوتاه است و جاهت ناچیز ، و آرزوى تو داشتن خرد نیز آه از توشه اندک و درازى راه و دورى منزل و سختى در آمدنگاه . [نهج البلاغه]
:: خانه
:: مدیریت وبلاگ
:: پست الکترونیک
:: شناسنامه
:: کل بازدیدها: 7087
:: بازدیدهای امروز :4
:: RSS
vموضوعات وبلاگ
vلوگوی وبلاگ
vاشتراک در خبرنامه vوبلاگ دوستان جستجو گر وبتبیان vمطالب قبلی پاییز 1384 vآهنگ وبلاگ vجستجو در وبلاگ
vاشتراک در خبرنامه
vوبلاگ دوستان
جستجو گر وبتبیان
vمطالب قبلی
پاییز 1384
vآهنگ وبلاگ
vجستجو در وبلاگ
! عکس های از نماز در جبهه
دوشنبه 84/8/30 :: ساعت 1:14 عصر
¤نویسنده: پژمان
? نوشته های دیگران()